به گزارش راهبرد معاصر؛ فیلمی در فضای مجازی دست به دست میچرخد. ظاهرا جانبازی فوت شده است و اطرافیانش برای کفن و دفن او اقدام کردهاند. از آنجایی که محل زندگی او یک نیم اتاق روی پشت بام با سقف کاذب و فضایی نامناسب برای سکونت است، دستخوش غصه مضاعف کسانی میشود که میفهمند یک جانباز اینجا زندگی میکرده است. به همین دلیل فیلم از محل زندگی او توسط یک گوشی شخصی از کسانی که بالاسر پیکر بی جان حاضر شدهاند گرفته شده و در فضای مجازی به سرعت پخش میشود. تعداد پلههای منتهی به اتاق محل سکونت او زیاد و بلند و بدون ایمنی است. وقتی تصویر پای مصنوعی او کنار پیکر بیجان دیده میشود، موضوع تردد از پلههای بلند برای رسیدن به اتاق تصوری آزاردهنده را ایجاد میکند.
سراسر دیوارهای اتاق مملو از عکس شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم، عکس رهبری و تصاویر جنگ است. که نشان از آن دارد ساکن این اتاق غریبانه با امکاناتی ابتدایی با خاطرات جنگ و جبهه روزگار خود را میگذرانده است. در فیلم اطلاعی از هویت فرد متوفی داده نمیشود و فقط از علاقه او به شهادت و زندگی غریبانهاش گفته میشود.
متأسفانه این فیلم با اطلاعاتی غلط در کانالها و گروههای مجازی وایرال میشود. متنی که در پیوست فیلم دست به دست میشود میگوید فیلم متعلق به شهید احمد پاریاب است که بعد از گذشت چند روز پیکر او پیدا شد. هرچند شهید پاریاب سرنوشتی مشابه این جانباز و چه بسا بدتر از او داشته است. اما این فیلم متعلق به شهادت پاریاب نیست. پاریاب 10 سال پیش آسمانی شد. در حالیکه در این فیلم دیده میشود که پوستری از تصویر شهید مدافع حرم صیاد خدایی روی دیوار زده شده که کمتر از دو ماه پیش در اول خرداد ماه 1401 به شهادت رسیده است.
حداقل واکنشی که بعد از انتشار این فیلم از مسئولان امر یا رواج دهندگان تصاویر این فرد متوفی انتظار میرفت این بود که هویت او را فاش کنند. هویت کسی که گفته میشود جانباز است و به عشق شهادت روزگار میگذراند. اما همه بیانیهها و توضیحها به تکذیب انتساب فیلم به سردار پاریاب بسنده شد و کسی از وضعیت این فرد، وضعیت ایثارگری و درصد جانبازی او دم نزد. تاکنون نیز پیگیریهای خبرنگار تسنیم درباره هویت این فرد بیجواب مانده است. آنچه احساسات مردم را در مشاهده اینگونه فیلمها جریحهدار میکند، خاطرههای تلخی است که از موارد مشابه رحلت غریبانه جانبازان و قهرمانان جنگ دارند که فقط یکی از این موارد به شهید پاریاب مربوط میشود.
اما شهید احمد پاریاب کیست و چه چیزی از فیلم مشابهت به سرنوشت شهید پاریاب دارد؟
سردار شهید احمد پاریاب از همرزمان نزدیک شهید همت و از فرماندهان لشگر 27 محمد رسولالله(ص) بود. حاج احمد پاریاب در اوایل سن جوانی به درجه فرماندهی گردان میرسد که بیش از 300 نفر را زیر پوشش خود دارد. او فرمانده گردان ویژهای به نام گردان شهادت بود.
مسئولیت گردان شهادت از اسمش پیدا بود. یعنی یک گردان شهادت طلب؛ گردانی که آماده زدن به خط اول دشمن است. پاریاب فرمانده گروهی از بهترین بچههای دفاع مقدس بود. اگرچه همه بچههای رزمنده شهادت طلب بودند، اما گردان شهادت به طور ویژه این خصوصیت را داشتند و هر لحظه منتظر شهادت بودند.
اینها فعالیتشان به گونهای بود که یا باید در کمین دشمن میرفتند یا با آرپیجی مقابل تانکهای دشمن حاضر میشدند و خطرات گوناگونی که هر لحظه گریبانگیرشان بود را تجربه میکردند. همه اینها نیازمند شجاعت و دلیری زیادی بود. در آن زمان به تشکیل چنین گردانی نیاز بود. هر موقع در لشکر 27 محمد رسول الله(ص) کار گره میخورد، شهید همت، فرمانده لشکر میگفت: «کار را بدهید به احمد پاریاب تا برود با بچههایش گره را باز کند.»
اما پاریاب بعد از سلحشوریهای بسیار در انتهای جنگ با دو نوع مجروحیت سخت به میان خانواده بازگشت. یکی مجروحیت شیمیایی و دیگری مجروحیت اعصاب و روان که هر کدام به تنهایی شرایط زندگی را برای یک جانباز سخت و طاقت فرسا میکند. تنگی نفس و مشکل شیمیایی آزارش میداد. سالهای سال با کپسول اکسیژن این طرف و آن طرف میرفت. روزهای آخر عمرش به دوستانش گفته بود داروی شیمیایی که من نیاز دارم تحریم شده و اکنون وقت آن شده است که جان ناقابلم را در مقابل تحریمها سپر کنم.
مشکل اعصاب و روان و تشدید حملههای عصبی حاصل از موج انفجار زندگی خانواده را در کنار او سخت کرده بود. به همین دلیل سالهای انتهای عمرش تصمیم میگیرد تنها و به دور از همسر و فرزندانش زندگی کند. او راهی خانه کوچک و محقری در قرچک ورامین میشود و تنهایی روزگار را غریبانه سپری میکند بدون آنکه کسی از وضع زندگیاش خبر داشته باشد. نجیبانه بدون اعتراض به وضعیت مالی نامناسب امورات خود را به سختی میگذراند و تا روز آخر دلش برای انقلاب و رهبری میتپد.
اسفند ماه سال 91 بود که خبر شهادت این فرمانده قدیم جنگ، زلزلهای در رسانهها به راه انداخت. نوع شهادت این جانباز، تکان دهنده و غریبانه بود. احمد پاریاب تنها زندگی میکرد و به همین دلیل تا چهار روز پس از شهادتش هم کسی از هجرت او به دیار باقی با خبر نشده بود. نه کسی سراغی از او میگرفت و نه پرستار و مراقبت پزشکی در کنارش برای مراقبت روزانه خود داشت.
چهار روز بعد همسایهها به آتش نشانی زنگ میزنند و آنها را از شنیده شدن بویی خاص در محل باخبر میکنند. نیروهای آتش نشانی با ورود به منزل ایشان با پیکر بی جانشان مواجه میشوند. سعید قاسمی میگفت: «او بو نگرفته است، این بوی گند ماست و بوی گند جامعه است که علمداران و شیرهایش را فراموش میکند...» پیکر مطهر او در قطعه 29 گلزار شهدای تهران به خاک سپرده شد. و روسیاهی این داستان برای آنانی ماند که امثال او را نادیده گرفتند.
هرچند نوع شهادت این جانباز شیمیایی و اعصاب و روان باعث رسوایی تمام آنانی است که برای این افراد کم گذاشتهاند اما باز هم برخی از ایشان از این اتفاق درس نمیگیرد. و ظاهرا هر از گاهی خبری از هجرت غریبانه یک جانباز در بیخبری اطرافیان، مردم و مسئولان، دردی بر دردهای جامعه میافزاید. جانبازانی که نجیبانه با کمبودهای زندگی خود میسوزند و میسازند.
کسانی که در تجمعهای پشت درهای بنیاد شهید دیده نمیشوند. کمتر پیش میآید پای بیانیه یا نامه اعتراضی از ایثارگران به مسئولان را امضا کنند. حاضر نیستند برای گرفتن امکاناتی که کمترین حقشان است ساعتها وقت خود را در بروکراسی ادارات تلف کنند. برخی از بیتفاوتیها در برابر حقوق جانبازان به شدت آزارشان داده اما دم نمیزنند تا سویی از چراغ پر فروغ نظام اسلامی که برایش سلامتیشان را دادند، کم نشود. شاید اصلاً پای هیچ مسئولی بر در خانهشان باز نشده باشد و گاهی حتی همسایهشان از بغضهای فروخوردهشان اطلاعی نداشته باشند.
اما این رفتار قهرمانان جنگ که بعد از گذشت چند دهه از دفاع مقدس همچنان در حال جنگیدن با مجروحیتهای خود هستند، دلیل نمیشود تا از وظایف دستگاههای مسئول، رسانهها و ما مردم چیزی کم شود. همچنان در اتفاقات اینچنینی بزرگترین تقصیر بر گردن آنانی که شانه زیر بار مسئولیت دادند اما در هیاهوی رسانهای برای میزان سهم ایثارگران از قوانین ایثارگری و اعتراضات رنگارنگ از سرکشی به وضعیت این دست از جانبازان غافل ماندهاند./ تسنیم